ذکر دوست
بر در دروازه ى حاجات دل
تا سحرم مست مناجات دل
راز و نیاز دل ما ذکر دوست
نیست کسى هر آنچه باشد از اوست
دست طلب به سوى او روز و شام
مسئلت از غیر جمالش حرام
هر که اسیر بى قرار یار است
به شوق او همیشه ره سپار است
دیده ببندد همه دم به راهش
جان بدهد بر سر یک نگاهش
به سر رود به سوى جانانه اش
تا که رسد بر در میخانه اش
بر در میخانه گدایى رواست
اگر که ساقى کرم مرتضاست
ز مرتضى اگر کرم بخواهید
اگر که لطف دم به دم بخواهید
دل به طهوراى ولایت برید
حاجت خود به باب حاجت برید
نگویم این را که خدا عالم است
باب حوائج به خدا کاظم است
ز کاظمینش که ندیدم بسى
نیامده به دست خالى کسى
اگر که دستى برود به سویش
نمى رسد مگر به آرزویش
یوسف زهرا که به زندان شدى
به قلب من همیشه مهمان شدى
به کاظمین تو اسیرم اسیر
جان رضا بیا و دستم بگیر
یاد تو
مژده ى میلاد تو، نفحه ى باد صباست
رایحه ى یاد تو با دل ما آشناست
آمدى و باب هر حاجت دلها شدى
باب حوائج تویى، نام تو ذکر خداست
عرش الهى اگر، جلوه گه حق بود
بار گه ات کاظمین، خود حرم کبریاست
قبله ى قدوسیان، کوى مصفاى تو
نام دل آراى تو، کعبه ى حاجات ماست
یوسف زهرایى و گوشه ى زندان و چاه
کنج سیه چال تو، به غصه ات مبتلاست
شادى میلاد تو، توأم اشک است و آه
چون که غمین هر دل از کوفه و شام بلاست
محفل مولودى ات، کرببلایى شده
گوشه ى لبخند ما، همره اشک عزاست
پابان بى قرارى
زمین را از صفا زیور ببندید
به اوج آسمان اختر ببندید
به مژگان خاک این ره را زدایید
بر آن بال ملائک را گشایید
به اشک دیدگان ره را بشویید
شمیم عشق را اینک ببویید
که مى آید گلى از آسمان ها
که مستش مى شود دلها و جان ها
از این تک گل دل صحرا بهارى ست
دگر پایان هجر و بى قرارى ست
خریدار جمالش قدسیانند
همیشه زائرش قدوسیانند
ز صبرش در عجب درمانده ایوب
ز اشک دیده اش وامانده یعقوب
هزاران یوسف زیباى کنعان
خریدار رخ آن ماه تابان
گل است و در دل زندان اعدا
فتاده یوسف زهرایى ما
اگرچه برهمه عالم امیراست
ولى در چاه محنتها اسیر است
بگو با آن دل بى رحم صیاد
مبند او را به زنجیرى ز بیداد
کبوتر را به زنجیرى نبندید
به حال غربتش دیگر نخندید
اگر بستید این زخم زبان چیست
دگر دشنام او هرگز روانیست
زنیدم تا زیانه هرچه آید
ولى دشنام بر حیدر نشاید
موسایى دگر
بزم مارا باز آمد عالم آرایى دگر
کز قدومش بزم ما گردیده سینایى دگر
قرنها بگذشته از موسى و شرح رود نیل
آمده اینک به فتح نیل موسایى دگر
صادق آل نبى را داده حّى بى نیاز
از براى تشنگان علم، دریایى دگر
گرچه زهرا را به عالم نیست همتایى، ولى
شد حمیده با چنین فرزند،زهرایى دگر
اى صبا بر گو به زهرا دیده روشن چون خدا
داده بر فرزند تو شمس دلارایى دگر
گر که مریم مام یک عیسى بود، حق از کرم
داده بعد از پنج عیسى بر تو عیسایى دگر
از پى ترویج دین و حفظ قرآن مجید
هادى ما در طریقت گشته مولایى دگر
تاجهان مرده را زانفاس گرمش جان دهد
زد قدم دراین جهان اینک مسیحایى دگر
یوسفى آمد که یوسف هم بود زندانیش
زانکه زندان رفتن او راست معنایى دگر
تا کنداز ریشه بنیاد بنى العباس را
زد قدم امروز انسان ساز فردایى دگر
تا که در عالم به آقایى رساند شیعه را
حق به آقایى خود آورده آقایى دگر
غیر آل للَّه ما را نیست در محشر شفیع
از در دربار آنان پس مرو جایى دگر
در جزا برگ عبور ما به امضاءبسته است
معتبر جز مهر آنان نیست امضایى دگر
گر به تیغى بند بند شیعه را سازى جدا
در سرش جز عشق آنان نیست سودایى دگر
شعر من ران ملخ هست ومن (ژولیده) مور
غیر اینم بر سلیمان نیست کالایى دگر
ژولیده نشابورى
ماه پر فروغ
چو اشک دیده ى عشاق حق، دلهامصفاشد
قلوب شیعیان از روشنى چون طور سیناشد
اگر بینى فضاى آفرینش گشته عطر آگین
گل روى امام موسى کاظم شکوفا شد
به روز هفتم ماه صفر در شهر پیغمبر
جمال دیگرى از ذات پاک حق،هویدا شد
قدم زد در جهان مولاى عالم موسى جعفر
که از یمن قدومش، غرق زیور، عرش اعلاشد
چه خورشیدى زمین و آسمان را کرده نورانى
چه ماه پر فروغى در سپهر مجد،پیداشد
ز چرخ چارمین با موکب عزّو شرف امشب
پى عرض ادب سوى زمین نازل مسیحا شد
نه تنها دیده ى آل محمّد شد به او روشن
که چشم چرخ پیر از دیدن آن ماه، بینا شد
در این فرخنده میلاد وصى هفتم طاها
نزول رحمت بى منتها ذات یکتا شد
نه تنها آشنایانش،که در سر تا سر گیتى
هر آن کس واقف از اوصاف او گردیدشیدا شد
حمیده مادر والامقام و ارجمنداو
بنازد زان که او هم مادر فرزند زهراشد
به پاس مقدمش از جانب ربّ غفور امشب
براى دوستدارانش، برات عفو،امضاءشد
به آن باب الحوائج (ملتجى) شد هر گرفتارى
یقین دارم که از کار و دلش هر عقده اى وا شد
کنگره عرش برین
مژده اى دل که به ماتاج سرى داد خدا
شب ما سوته دلان را سحرى داد خدا
سجده شکر به جا آر که از رحمت خویش
تیر جانسوز دعا را اثرى داد خدا
شجرطیبه ى گلشن طاها را باز
هم ثمر داده و هم برگ و برى داد خدا
تا که اسلام قوى گردد و الحاد ضعیف
صدف بحر ولارا گهرى داد خدا
اى صبا فاطمه را مژده بده کز ره لطف
صادق آل نبى را پسرى داد خدا
ملک از کنگره ى عرش برین مژده دهد
که به ما ناجى نیک و سیرى داد خدا
بهر آزادى ابناء بشر باردگر
به بشر رهبر فریادگرى داد خدا
تا کندزیرو زبر کاخ ستم را اى دل
مژده ى آیت فتح و ظفرى داد خدا
تا به پرواز در آید به جهان طایر فکر
امشب از شوق و شعف بال و پرى داد خدا
شادمانم من ژولیده که از رحمت خود
به من بى هنر امشب هنرى داد خدا
ژولیده نیشابورى
پیکر خسته
اگر بر آید چو مرغى زپیکر خسته ام پر
پرم سوى برگاه ى که باشد از عرش برتر
به بارگاهى که در آن، هزار موسى بن عمران
براى خدمت کندرو،به عرض حاجت زند در
به بارگاهى که یوسف گرفته دست توسل
بر آستانى که آن را گرفته یعقوب در بر
خلیل را کعبه ى جان، ذبیح را قبله ى دل
مسیح را بیت اقصى، کلیم را طور دیگر
هزار داوود آنجا زبور برگرفته بر کف
هزار عیسى بن مریم نهاده انجیل بر سر
بریز هست خود از کف، بر آر نعلین از پا
بیا چو موسى بن عمران به طور موسى بن جعفر
امام ملک ولایت، چراغ راه هدایت
محیط جود و عنایت، چراغ و چشم پیمبر
امام کلّ اعاظم که کنیه ى اوست کاظم
نظام را گشته ناظم، سپهر را بوده محور
حدیث خلق خصالش، حکایت خلق احمد
کلامى از کظم غیظش،روایت عفو داور
مقام والاى او بین،نیاوابناى او بین
هم اوست شش بحر را دُر، هم اویَم هفت گوهر
ثناى او روح قرآن، ولاى او کل ایمان
نداى او حکم احمد، عطاى او جود حیدر
عجب نه گر ابن یقطین، به پاى جمالش افتد
جمال، جمّال او را ز جان ببوسد مکرّر
پیامى از اوست کافى که روح صد بشر حافى
ز چنگ دیو هوسها زند به سوى خداپر
درود بر خاندانش، سلام بر دود مانش
تمامى دوستانش هماره تا صبح محشر
به حبس در بسته طورش، به ازدواج افلاک نورش
چه غم اگر خصم کورش،ندارد این نور باور
نیاز آرد نیازش، نماز آرد نمازش
شرار سوز و گدازش، گذشته از چرخ اخضر
صبا بیاور غبارى زدامن کاظمین
مگو کنم از شمیمش مشام جان را معطر
دلم بود زائر او، نشسته بر حائر او
مزار او راگرفته، چون جان پاکیزه در بر
زحبس در بسته بخشد به خلق عالم رهایى
به قعر زندان نهد پا ز اوج گردون فراتر
تمام خلقت همیشه کنار خوان عطایش
وجود هستى هماره به بحر وجودش شناور
جعفر رسول زاده (آشفته )
صادق تبار
شد باصفا خانه ى توحید
نور خدا در افق تابید
شد با صفا خانه ى توحید
ششم امام جان به قربانش
یک گل شکفت از گلستانش
شد باصفا خانه ى توحید
نسل بتول آیت کوثر
هفتم امام نسل پیغمبر
شد باصفا خانه ى توحید
موساى کاظم گل ایمان
گلواژه ى معنى قرآن
شد باصفا خانه ى توحید
نور وجود گشته تابنده
هستى زند بر رخش خنده
شد باصفا خانه ى توحید
صادق تبار حضرت کاظم
زهرا نسب چون على عالم
شد باصفا خانه ى توحید
یک جرعه از جام احسانش
شیرین کند کام یارانش
شد باصفا خانه ى توحید
میلاد او برهمه تبریک
برمهدى فاطمه تبریک
شد باصفا خانه ى توحید
غلامرضا ساز گار(میثم)
خورشید عشق
سر زد مهى زیبا از نسل کوثر
شد جلوه گر نور موسى بن جعفر
بر گوش جان – هردم رسد- این زمزمه
چشمت روشن – یا مولاتى – یا فاطمه
تابنده خورشید عشق و عقیده
امام صادق را فروغ دیده
شد سیمایش – روشنگر – جانها همه
چشمت روشن – یا مولاتى – یا فاطمه
ماه مدینه شمع جمع هستى
بر ما دهد درس یکتا پرستى
هفتم وصى خاتم النبیین
سلاله طاها و آل یاسین
محبتش بر دیانت شد لازمه
چشمت روشن – یا مولاتى – یا فاطمه
منادى از سوى حىّ تبارک
مژده دهد زین مولود مبارک
گرامى دارد شیعه مقدمش را
باشد دل را بانگ شادى با این نغمه
شوید به آب دیده حرمش را
چشمت روشن – یا مولاتى – یا فاطمه
محمد موحدیان(یاسر)
وادى سینا
شده دل وادى سینا به تجلاى موسى
که کلیم خدا آید به تماشاى موسى
معجز نور
کرده ظهور
مولا
موسى بن جعفر
به طواف حر م رفتم به هواى تو بودم
همه جا با خیال تو به ولاى تو بودم
کعبه ى من
قبله ى من
مولا
موسى بن جعفر
دل بیت الحرام عشق ز تو گیرد تمنا
حجر الاسود هستى به تو دارد تولا
مروه منا
سعى و صفا
مولا
موسى بن جعفر
چه لیاقت مرا مولا که کنى یک نگاهم
منم آن عاشق مسکین که تو را از تو خواهم
یک نفسم
ازتو بسم
مولا
موسى بن جعفر
دلم از کاظمین تو به خدا رونتابد
نرود از سر کویت که به جز تو نیاید
عشق منى
جان به تنى
مولا
موسى بن جعفر
تویى آن هفتمین مولا که ز هفت آسمانت
ز ملک مى رسد تبریک به دل شیعیانت
بر تو امام
عرض سلام
مولا
موسى بن جعفر
جعفر رسول زاده (آشفته )
نور هدى
داده خداوند جلى
حمیده را دسته گلى
آمد موسى طور انّما
روشن چشم رسول مصطفى
صادق آل مرتضى چشم تو روشن
ولى حق نور هدى چشم تو روشن
مولود این هفتم ولى
بادا مبارک بر على
آمد موسى طور انما
روشن چشم رسول مصطفى
اى قائد ورهبر ما چشم تو روشن
اى سایه ات بر سر ما چشم تو روشن
شفیع محشر باشد این
موسى بن جعفر باشد این
آمد موسى طور انما
روشن چشم رسول مصطفى
اى حجت بن العسکرى چشم تو روشن
اى آنکه ما را یاورى چشم تو روشن
محمد آزادگان(واصل)
جلوه ى دیگر
چون گل گلزار صادق پرده از رخ برگرفت
عالم از نور جمالش جلوه ى دیگر گرفت
آفتاب صبح صادق آنکه از صبح ازل
روشنى خورشید از آن ماه بلند اختر گرفت
در مکنون پرورش چون یافت در مهد صدف
شد حمیده خو چو خو، در دامن مادر گرفت
موسى کاظم امام هفتمین نور خدا
آنکه نور عارضش آفاق سرتاسر گرفت
آنکه روشن از جمالش گشت آیات خدا
وانکه رونق از کمالش شرع پیغمبر گرفت
هم ادب رونق از آن گنجینه آداب یافت
هم سخن زیور از آن کلک سخن گستر گرفت
شد رها از بند محنت آنکه از صدق و صفا
دامن باب الحوائج موسى جعفر گرفت
از در باب الحوائج روى حاجت بر متاب
زانکه فیضش چشمه از سر چشمه ى داور گرفت
در صف محشر شفاعت یافت آنکو چون رسا
دامن موسى بن جعفر در صف محشر گرفت
قاسم رسا
باب الحوائج
در هفتم ماه صفر شد جلوگر ماهى منور
تابیده نوراز طلعت موسى بن جعفر
عالم شده نورانى از ماه جمالش
گشته فضا خوشبو ز عطر بى مثالش
دل گشته محو جلوه ى زیباى این سیمینه پیکر
شهر مدینه شد زنور نورانى امشب
موسى بن جعفر آمده مهمانى امشب
بیت امام ششمین از این گهر بگرفته زیور
خندد چو غنچه هر دم از شب تا سپیده
بر دامن مام کرام خود حمیده
لبخند شادى مى زند مادر براین یاس معطر
باب الحوائج هفتمین گنج امامت
بردوستان خویشتن دارد عنایت
ما را بود در رنج و غم این مهر بان همراه ویاور
احمد سمیع
مهر ولایت
پیک سعادت
داد این بشارت (۲)
تابیده هفتم
مهر ولایت
آمد این مژده از حى تبارک (۲)
میلاد موسى بن جعفر مبارک
مظهر الطاف
داور آمد (۲)
هفتم وصى
پیغمبر آمد
شد شکوفا گل گلزار احمد(۲)
زیبا گل سر سبد محمد
دارد مدینه
سیماى شادى (۲)
این مژده بر لب
دارد منادى
میلاد میوه ى قلب بتول است (۲)
رشک جنت مدینه الرسول است
واشد گل نور
از نخله ى طور (۲)
شد آشکارا
نور على نور
عالم از مقدمش گردید روشن (۲)
یا مهدى یا مهد ى چشم تو روشن
از هستیش هر
بود و نبود است (۲)
میلاد شاه
ملک وجود است
آمد آن مظهر الطاف داور (۲)
فرزند فاطمه موسى بن جعفر
احمد سمیع
خورشید بی زوال
روح مطهر تو، خورشید بی زوال است
با ظلمت و تباهی، همواره در جدال است
ای شهسوار دلها، آقا امام کاظم
غالب به خشم گشتی، ای روح پاک وصائم
رسوا تو کردی ای شه ،بنیان ظلم هارون
هفتم امام معصوم ، عالم به توست مدیون
از تو خراب گشته ، بنیاد مکر و تزویر
با خون سرخت ای شه ، فاتح شدی به شمشیر
با صبر و استقامت ، آورده ای به زانو
ظلم و شکنج جلاد، ای شهسوار مه رو
تسلیم شد به نزدت ، ظلم و شکنجه و زجر
ایوب از تو آموخت، درس نجابت و صبر
ای کوه صبر و تقوی، مولی امام هفتم
وای آنکه درگه تو ، باشد پناه مردم
مولی غلامیم را، امضا نما همیشه
تا من غلامیت را، سازم هماره پیشه
آقا امام کاظم ، ای روح جاودانی
در روز حشر مولی، امید شیعیانی
جان شه خراسان ، دستم بگیر مولی
تارو سفید گردم ، در روز حشر آقا
محمدرضا کوزه گر کالجی
امام و رهنما
حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام رهبر راه ولاست
باطن نورانیاش آیینه ایزدنماست
مطلع غیب الغیوب و مظهراللّه نور
در سماوات حقایق رازدار کبریاست
عالم و فاضل سخیّ و کاظم و باب المراد
بوده آن فرزند پیغمبر امام و رهنماست
او غلامان را به راه عشق حق آزاد کرد
مکتب او مکتب توحید و ایمان و صفاست
حضرت باب الحوائج نور جان جعفر است
در جهان معرفت او نایب خاص خداست
صابرا، دست طلب بر دامن فیضش بزن
حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام رهبر شاه و گداست
صبح انوار هدایت
صبح انوار هدایت موسى کاظم بود
صاحب سرّ ولایت، موسى کاظم بود…
آن گلستان ولایت کز نسیم او دمید
گلبنى در هر ولایت، موسى کاظم بود
عقل در تفسیر آیات کمالش کى رسد
آیتى در صد روایت، موسى کاظم بود
آفتابى چون على موسىالرضا را در وجود
مشرق صبح سعادت، موسى کاظم بود
اهلی شیرلزی
سالار اهل دین
آن درگهى که پایهاش از عرش برتر است
دولتسراى حضرت موسى بن جعفر است
آیینه جمال خداوند سرمدى
هم مظهر علوم و خصال پیمبر است
در جبهه مبارکش، آثار زهد و علم
لعلِ لبش، علامتى از حوض کوثر است
سالار اهل دین بُوَد و فخر اولیا
هفتم امام و حجت خلاق اکبر است
مدرس
شمیم جنت
موساى عیسوى دم، هفتم امام شیعه
از کاظم غیظ افزود بر احترام شیعه
آید شمیم جنت زد بر مشام شیعه
گشتند زان شه دین، شاهان غلام شیعه
بگرفت چون که آن شاه بر کف زمام شیعه
گردید نور ایمان ظلمتزداى شیعه
مفتون همدانى
نور رخ موسى
زیور آرا شد زمین تا عرش اعلى
چونکه شد نور رخ موسى هویدا
مبارک مبارک مبارک
به به از شان و جلال و عزت و جاهش
خرم افزا شد زمین از دیدن روى گرامش
عالم از این مولد فرخنده گردیده طرب زا
چونکه شد نور رخ موسى هویدا
مبارک مبارک مبارک
بر امام منتظر بادا مبارک این ولادت
تهنیت بر شیعیان حضرتش از این ولادت
رسید شادى شیعیان به عرش اعلى
چونکه شد نور رخ موسوى هویدا
مبارک مبارک مبارک
بر در دروازه ى حاجات دل
تا سحرم مست مناجات دل
راز و نیاز دل ما ذکر دوست
نیست کسى هر آنچه باشد از اوست
دست طلب به سوى او روز و شام
مسئلت از غیر جمالش حرام
هر که اسیر بى قرار یار است
به شوق او همیشه ره سپار است
دیده ببندد همه دم به راهش
جان بدهد بر سر یک نگاهش
به سر رود به سوى جانانه اش
تا که رسد بر در میخانه اش
بر در میخانه گدایى رواست
اگر که ساقى کرم مرتضاست
ز مرتضى اگر کرم بخواهید
اگر که لطف دم به دم بخواهید
دل به طهوراى ولایت برید
حاجت خود به باب حاجت برید
نگویم این را که خدا عالم است
باب حوائج به خدا کاظم است
ز کاظمینش که ندیدم بسى
نیامده به دست خالى کسى
اگر که دستى برود به سویش
نمى رسد مگر به آرزویش
یوسف زهرا که به زندان شدى
به قلب من همیشه مهمان شدى
به کاظمین تو اسیرم اسیر
جان رضا بیا و دستم بگیر
یاد تو
مژده ى میلاد تو، نفحه ى باد صباست
رایحه ى یاد تو با دل ما آشناست
آمدى و باب هر حاجت دلها شدى
باب حوائج تویى، نام تو ذکر خداست
عرش الهى اگر، جلوه گه حق بود
بار گه ات کاظمین، خود حرم کبریاست
قبله ى قدوسیان، کوى مصفاى تو
نام دل آراى تو، کعبه ى حاجات ماست
یوسف زهرایى و گوشه ى زندان و چاه
کنج سیه چال تو، به غصه ات مبتلاست
شادى میلاد تو، توأم اشک است و آه
چون که غمین هر دل از کوفه و شام بلاست
محفل مولودى ات، کرببلایى شده
گوشه ى لبخند ما، همره اشک عزاست
پابان بى قرارى
زمین را از صفا زیور ببندید
به اوج آسمان اختر ببندید
به مژگان خاک این ره را زدایید
بر آن بال ملائک را گشایید
به اشک دیدگان ره را بشویید
شمیم عشق را اینک ببویید
که مى آید گلى از آسمان ها
که مستش مى شود دلها و جان ها
از این تک گل دل صحرا بهارى ست
دگر پایان هجر و بى قرارى ست
خریدار جمالش قدسیانند
همیشه زائرش قدوسیانند
ز صبرش در عجب درمانده ایوب
ز اشک دیده اش وامانده یعقوب
هزاران یوسف زیباى کنعان
خریدار رخ آن ماه تابان
گل است و در دل زندان اعدا
فتاده یوسف زهرایى ما
اگرچه برهمه عالم امیراست
ولى در چاه محنتها اسیر است
بگو با آن دل بى رحم صیاد
مبند او را به زنجیرى ز بیداد
کبوتر را به زنجیرى نبندید
به حال غربتش دیگر نخندید
اگر بستید این زخم زبان چیست
دگر دشنام او هرگز روانیست
زنیدم تا زیانه هرچه آید
ولى دشنام بر حیدر نشاید
موسایى دگر
بزم مارا باز آمد عالم آرایى دگر
کز قدومش بزم ما گردیده سینایى دگر
قرنها بگذشته از موسى و شرح رود نیل
آمده اینک به فتح نیل موسایى دگر
صادق آل نبى را داده حّى بى نیاز
از براى تشنگان علم، دریایى دگر
گرچه زهرا را به عالم نیست همتایى، ولى
شد حمیده با چنین فرزند،زهرایى دگر
اى صبا بر گو به زهرا دیده روشن چون خدا
داده بر فرزند تو شمس دلارایى دگر
گر که مریم مام یک عیسى بود، حق از کرم
داده بعد از پنج عیسى بر تو عیسایى دگر
از پى ترویج دین و حفظ قرآن مجید
هادى ما در طریقت گشته مولایى دگر
تاجهان مرده را زانفاس گرمش جان دهد
زد قدم دراین جهان اینک مسیحایى دگر
یوسفى آمد که یوسف هم بود زندانیش
زانکه زندان رفتن او راست معنایى دگر
تا کنداز ریشه بنیاد بنى العباس را
زد قدم امروز انسان ساز فردایى دگر
تا که در عالم به آقایى رساند شیعه را
حق به آقایى خود آورده آقایى دگر
غیر آل للَّه ما را نیست در محشر شفیع
از در دربار آنان پس مرو جایى دگر
در جزا برگ عبور ما به امضاءبسته است
معتبر جز مهر آنان نیست امضایى دگر
گر به تیغى بند بند شیعه را سازى جدا
در سرش جز عشق آنان نیست سودایى دگر
شعر من ران ملخ هست ومن (ژولیده) مور
غیر اینم بر سلیمان نیست کالایى دگر
ژولیده نشابورى
ماه پر فروغ
چو اشک دیده ى عشاق حق، دلهامصفاشد
قلوب شیعیان از روشنى چون طور سیناشد
اگر بینى فضاى آفرینش گشته عطر آگین
گل روى امام موسى کاظم شکوفا شد
به روز هفتم ماه صفر در شهر پیغمبر
جمال دیگرى از ذات پاک حق،هویدا شد
قدم زد در جهان مولاى عالم موسى جعفر
که از یمن قدومش، غرق زیور، عرش اعلاشد
چه خورشیدى زمین و آسمان را کرده نورانى
چه ماه پر فروغى در سپهر مجد،پیداشد
ز چرخ چارمین با موکب عزّو شرف امشب
پى عرض ادب سوى زمین نازل مسیحا شد
نه تنها دیده ى آل محمّد شد به او روشن
که چشم چرخ پیر از دیدن آن ماه، بینا شد
در این فرخنده میلاد وصى هفتم طاها
نزول رحمت بى منتها ذات یکتا شد
نه تنها آشنایانش،که در سر تا سر گیتى
هر آن کس واقف از اوصاف او گردیدشیدا شد
حمیده مادر والامقام و ارجمنداو
بنازد زان که او هم مادر فرزند زهراشد
به پاس مقدمش از جانب ربّ غفور امشب
براى دوستدارانش، برات عفو،امضاءشد
به آن باب الحوائج (ملتجى) شد هر گرفتارى
یقین دارم که از کار و دلش هر عقده اى وا شد
کنگره عرش برین
مژده اى دل که به ماتاج سرى داد خدا
شب ما سوته دلان را سحرى داد خدا
سجده شکر به جا آر که از رحمت خویش
تیر جانسوز دعا را اثرى داد خدا
شجرطیبه ى گلشن طاها را باز
هم ثمر داده و هم برگ و برى داد خدا
تا که اسلام قوى گردد و الحاد ضعیف
صدف بحر ولارا گهرى داد خدا
اى صبا فاطمه را مژده بده کز ره لطف
صادق آل نبى را پسرى داد خدا
ملک از کنگره ى عرش برین مژده دهد
که به ما ناجى نیک و سیرى داد خدا
بهر آزادى ابناء بشر باردگر
به بشر رهبر فریادگرى داد خدا
تا کندزیرو زبر کاخ ستم را اى دل
مژده ى آیت فتح و ظفرى داد خدا
تا به پرواز در آید به جهان طایر فکر
امشب از شوق و شعف بال و پرى داد خدا
شادمانم من ژولیده که از رحمت خود
به من بى هنر امشب هنرى داد خدا
ژولیده نیشابورى
پیکر خسته
اگر بر آید چو مرغى زپیکر خسته ام پر
پرم سوى برگاه ى که باشد از عرش برتر
به بارگاهى که در آن، هزار موسى بن عمران
براى خدمت کندرو،به عرض حاجت زند در
به بارگاهى که یوسف گرفته دست توسل
بر آستانى که آن را گرفته یعقوب در بر
خلیل را کعبه ى جان، ذبیح را قبله ى دل
مسیح را بیت اقصى، کلیم را طور دیگر
هزار داوود آنجا زبور برگرفته بر کف
هزار عیسى بن مریم نهاده انجیل بر سر
بریز هست خود از کف، بر آر نعلین از پا
بیا چو موسى بن عمران به طور موسى بن جعفر
امام ملک ولایت، چراغ راه هدایت
محیط جود و عنایت، چراغ و چشم پیمبر
امام کلّ اعاظم که کنیه ى اوست کاظم
نظام را گشته ناظم، سپهر را بوده محور
حدیث خلق خصالش، حکایت خلق احمد
کلامى از کظم غیظش،روایت عفو داور
مقام والاى او بین،نیاوابناى او بین
هم اوست شش بحر را دُر، هم اویَم هفت گوهر
ثناى او روح قرآن، ولاى او کل ایمان
نداى او حکم احمد، عطاى او جود حیدر
عجب نه گر ابن یقطین، به پاى جمالش افتد
جمال، جمّال او را ز جان ببوسد مکرّر
پیامى از اوست کافى که روح صد بشر حافى
ز چنگ دیو هوسها زند به سوى خداپر
درود بر خاندانش، سلام بر دود مانش
تمامى دوستانش هماره تا صبح محشر
به حبس در بسته طورش، به ازدواج افلاک نورش
چه غم اگر خصم کورش،ندارد این نور باور
نیاز آرد نیازش، نماز آرد نمازش
شرار سوز و گدازش، گذشته از چرخ اخضر
صبا بیاور غبارى زدامن کاظمین
مگو کنم از شمیمش مشام جان را معطر
دلم بود زائر او، نشسته بر حائر او
مزار او راگرفته، چون جان پاکیزه در بر
زحبس در بسته بخشد به خلق عالم رهایى
به قعر زندان نهد پا ز اوج گردون فراتر
تمام خلقت همیشه کنار خوان عطایش
وجود هستى هماره به بحر وجودش شناور
جعفر رسول زاده (آشفته )
صادق تبار
شد باصفا خانه ى توحید
نور خدا در افق تابید
شد با صفا خانه ى توحید
ششم امام جان به قربانش
یک گل شکفت از گلستانش
شد باصفا خانه ى توحید
نسل بتول آیت کوثر
هفتم امام نسل پیغمبر
شد باصفا خانه ى توحید
موساى کاظم گل ایمان
گلواژه ى معنى قرآن
شد باصفا خانه ى توحید
نور وجود گشته تابنده
هستى زند بر رخش خنده
شد باصفا خانه ى توحید
صادق تبار حضرت کاظم
زهرا نسب چون على عالم
شد باصفا خانه ى توحید
یک جرعه از جام احسانش
شیرین کند کام یارانش
شد باصفا خانه ى توحید
میلاد او برهمه تبریک
برمهدى فاطمه تبریک
شد باصفا خانه ى توحید
غلامرضا ساز گار(میثم)
خورشید عشق
سر زد مهى زیبا از نسل کوثر
شد جلوه گر نور موسى بن جعفر
بر گوش جان – هردم رسد- این زمزمه
چشمت روشن – یا مولاتى – یا فاطمه
تابنده خورشید عشق و عقیده
امام صادق را فروغ دیده
شد سیمایش – روشنگر – جانها همه
چشمت روشن – یا مولاتى – یا فاطمه
ماه مدینه شمع جمع هستى
بر ما دهد درس یکتا پرستى
هفتم وصى خاتم النبیین
سلاله طاها و آل یاسین
محبتش بر دیانت شد لازمه
چشمت روشن – یا مولاتى – یا فاطمه
منادى از سوى حىّ تبارک
مژده دهد زین مولود مبارک
گرامى دارد شیعه مقدمش را
باشد دل را بانگ شادى با این نغمه
شوید به آب دیده حرمش را
چشمت روشن – یا مولاتى – یا فاطمه
محمد موحدیان(یاسر)
وادى سینا
شده دل وادى سینا به تجلاى موسى
که کلیم خدا آید به تماشاى موسى
معجز نور
کرده ظهور
مولا
موسى بن جعفر
به طواف حر م رفتم به هواى تو بودم
همه جا با خیال تو به ولاى تو بودم
کعبه ى من
قبله ى من
مولا
موسى بن جعفر
دل بیت الحرام عشق ز تو گیرد تمنا
حجر الاسود هستى به تو دارد تولا
مروه منا
سعى و صفا
مولا
موسى بن جعفر
چه لیاقت مرا مولا که کنى یک نگاهم
منم آن عاشق مسکین که تو را از تو خواهم
یک نفسم
ازتو بسم
مولا
موسى بن جعفر
دلم از کاظمین تو به خدا رونتابد
نرود از سر کویت که به جز تو نیاید
عشق منى
جان به تنى
مولا
موسى بن جعفر
تویى آن هفتمین مولا که ز هفت آسمانت
ز ملک مى رسد تبریک به دل شیعیانت
بر تو امام
عرض سلام
مولا
موسى بن جعفر
جعفر رسول زاده (آشفته )
نور هدى
داده خداوند جلى
حمیده را دسته گلى
آمد موسى طور انّما
روشن چشم رسول مصطفى
صادق آل مرتضى چشم تو روشن
ولى حق نور هدى چشم تو روشن
مولود این هفتم ولى
بادا مبارک بر على
آمد موسى طور انما
روشن چشم رسول مصطفى
اى قائد ورهبر ما چشم تو روشن
اى سایه ات بر سر ما چشم تو روشن
شفیع محشر باشد این
موسى بن جعفر باشد این
آمد موسى طور انما
روشن چشم رسول مصطفى
اى حجت بن العسکرى چشم تو روشن
اى آنکه ما را یاورى چشم تو روشن
محمد آزادگان(واصل)
جلوه ى دیگر
چون گل گلزار صادق پرده از رخ برگرفت
عالم از نور جمالش جلوه ى دیگر گرفت
آفتاب صبح صادق آنکه از صبح ازل
روشنى خورشید از آن ماه بلند اختر گرفت
در مکنون پرورش چون یافت در مهد صدف
شد حمیده خو چو خو، در دامن مادر گرفت
موسى کاظم امام هفتمین نور خدا
آنکه نور عارضش آفاق سرتاسر گرفت
آنکه روشن از جمالش گشت آیات خدا
وانکه رونق از کمالش شرع پیغمبر گرفت
هم ادب رونق از آن گنجینه آداب یافت
هم سخن زیور از آن کلک سخن گستر گرفت
شد رها از بند محنت آنکه از صدق و صفا
دامن باب الحوائج موسى جعفر گرفت
از در باب الحوائج روى حاجت بر متاب
زانکه فیضش چشمه از سر چشمه ى داور گرفت
در صف محشر شفاعت یافت آنکو چون رسا
دامن موسى بن جعفر در صف محشر گرفت
قاسم رسا
باب الحوائج
در هفتم ماه صفر شد جلوگر ماهى منور
تابیده نوراز طلعت موسى بن جعفر
عالم شده نورانى از ماه جمالش
گشته فضا خوشبو ز عطر بى مثالش
دل گشته محو جلوه ى زیباى این سیمینه پیکر
شهر مدینه شد زنور نورانى امشب
موسى بن جعفر آمده مهمانى امشب
بیت امام ششمین از این گهر بگرفته زیور
خندد چو غنچه هر دم از شب تا سپیده
بر دامن مام کرام خود حمیده
لبخند شادى مى زند مادر براین یاس معطر
باب الحوائج هفتمین گنج امامت
بردوستان خویشتن دارد عنایت
ما را بود در رنج و غم این مهر بان همراه ویاور
احمد سمیع
مهر ولایت
پیک سعادت
داد این بشارت (۲)
تابیده هفتم
مهر ولایت
آمد این مژده از حى تبارک (۲)
میلاد موسى بن جعفر مبارک
مظهر الطاف
داور آمد (۲)
هفتم وصى
پیغمبر آمد
شد شکوفا گل گلزار احمد(۲)
زیبا گل سر سبد محمد
دارد مدینه
سیماى شادى (۲)
این مژده بر لب
دارد منادى
میلاد میوه ى قلب بتول است (۲)
رشک جنت مدینه الرسول است
واشد گل نور
از نخله ى طور (۲)
شد آشکارا
نور على نور
عالم از مقدمش گردید روشن (۲)
یا مهدى یا مهد ى چشم تو روشن
از هستیش هر
بود و نبود است (۲)
میلاد شاه
ملک وجود است
آمد آن مظهر الطاف داور (۲)
فرزند فاطمه موسى بن جعفر
احمد سمیع
خورشید بی زوال
روح مطهر تو، خورشید بی زوال است
با ظلمت و تباهی، همواره در جدال است
ای شهسوار دلها، آقا امام کاظم
غالب به خشم گشتی، ای روح پاک وصائم
رسوا تو کردی ای شه ،بنیان ظلم هارون
هفتم امام معصوم ، عالم به توست مدیون
از تو خراب گشته ، بنیاد مکر و تزویر
با خون سرخت ای شه ، فاتح شدی به شمشیر
با صبر و استقامت ، آورده ای به زانو
ظلم و شکنج جلاد، ای شهسوار مه رو
تسلیم شد به نزدت ، ظلم و شکنجه و زجر
ایوب از تو آموخت، درس نجابت و صبر
ای کوه صبر و تقوی، مولی امام هفتم
وای آنکه درگه تو ، باشد پناه مردم
مولی غلامیم را، امضا نما همیشه
تا من غلامیت را، سازم هماره پیشه
آقا امام کاظم ، ای روح جاودانی
در روز حشر مولی، امید شیعیانی
جان شه خراسان ، دستم بگیر مولی
تارو سفید گردم ، در روز حشر آقا
محمدرضا کوزه گر کالجی
امام و رهنما
حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام رهبر راه ولاست
باطن نورانیاش آیینه ایزدنماست
مطلع غیب الغیوب و مظهراللّه نور
در سماوات حقایق رازدار کبریاست
عالم و فاضل سخیّ و کاظم و باب المراد
بوده آن فرزند پیغمبر امام و رهنماست
او غلامان را به راه عشق حق آزاد کرد
مکتب او مکتب توحید و ایمان و صفاست
حضرت باب الحوائج نور جان جعفر است
در جهان معرفت او نایب خاص خداست
صابرا، دست طلب بر دامن فیضش بزن
حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام رهبر شاه و گداست
صبح انوار هدایت
صبح انوار هدایت موسى کاظم بود
صاحب سرّ ولایت، موسى کاظم بود…
آن گلستان ولایت کز نسیم او دمید
گلبنى در هر ولایت، موسى کاظم بود
عقل در تفسیر آیات کمالش کى رسد
آیتى در صد روایت، موسى کاظم بود
آفتابى چون على موسىالرضا را در وجود
مشرق صبح سعادت، موسى کاظم بود
اهلی شیرلزی
سالار اهل دین
آن درگهى که پایهاش از عرش برتر است
دولتسراى حضرت موسى بن جعفر است
آیینه جمال خداوند سرمدى
هم مظهر علوم و خصال پیمبر است
در جبهه مبارکش، آثار زهد و علم
لعلِ لبش، علامتى از حوض کوثر است
سالار اهل دین بُوَد و فخر اولیا
هفتم امام و حجت خلاق اکبر است
مدرس
شمیم جنت
موساى عیسوى دم، هفتم امام شیعه
از کاظم غیظ افزود بر احترام شیعه
آید شمیم جنت زد بر مشام شیعه
گشتند زان شه دین، شاهان غلام شیعه
بگرفت چون که آن شاه بر کف زمام شیعه
گردید نور ایمان ظلمتزداى شیعه
مفتون همدانى
نور رخ موسى
زیور آرا شد زمین تا عرش اعلى
چونکه شد نور رخ موسى هویدا
مبارک مبارک مبارک
به به از شان و جلال و عزت و جاهش
خرم افزا شد زمین از دیدن روى گرامش
عالم از این مولد فرخنده گردیده طرب زا
چونکه شد نور رخ موسى هویدا
مبارک مبارک مبارک
بر امام منتظر بادا مبارک این ولادت
تهنیت بر شیعیان حضرتش از این ولادت
رسید شادى شیعیان به عرش اعلى
چونکه شد نور رخ موسوى هویدا
مبارک مبارک مبارک
No comments:
Post a Comment